داشتم فکر می کردمبنویسم امروز از اون روزهای خوب پربار و مفیدبود بنویسم علاوه بر اینکه خورش فسنجان مامان فوق العاده عالی بود یک سیب هم برای فردا همراه آوردممی دانند حقم بیشتر از اینهاست وقتی هر بار سر میز شام جز چند قاشق خورش نمی خورم و همین، تا یک یا دو هفته بعدمامان همیشه دوست دارد ظهرها بروم بلکه بقول خودش گرسنه از سر میز بلند نشوم و جالب این این که شدیدا با بنفشه موافقم ؛ هر بار که از خونه مامان برمیگردیم به قدر ۲ کیلو اصافه وزن داریم حالا شاید دوکیلو اغراق باشد اما یک کیلو روی شاخش هستمی گویم بهار بگذر از اینها برو سر مطالب اصلیمی بینم اصل توی زندگی ماها چیست همینها اصلا زندگی خیلی اصل و فرع ندارد همین لحظه هایی است که زندگی می کنیم همین لحظه ای که آن موجود
نامرئی از کنارم عبور کرد و من برای اطمینان خاطر از سیاوش پرسیدم که آمده توی اتاقم یانهچنان ملموس چنان زنده که هنوز تنم مور مور است قرار است امشب توی همین اتاق بخوابم احتمالا چند کلمه ای باهاش حرف برنم بگویم که فکر نکند من از این چیزها می ترسمبگویم من عادت دارم به تنهایی به زندگی لای یک مشت ادم توی زندگی های دیگه حالا گیرم تا بیایم وارد خانه شوم حواست نبوده یا شاید عمدا بازویم را هم لمس کرده باشیچه فرقی می کندمی دانم هستید کم و زیاد می شوید می ایید می روید باشید جای من را که تنگ نکرده اید این جهان انقدر ظرفیت دارد که من مرئی این بعد و توی نامریی برای بعد من که هیچ ، هزارها هزار نفر هم در همین یک اتاق جا می شویم بدون هیچ مشکلیفقط کاش می گفتی منظورت چه بود واقعا از سر خطا بوده ؟ بعید می دانمچرا نمی گذارید توی همان حال و هوای دوچرخه سواری ظهر باشمشاید هم باید بگذرم چه فرقی می کند آن هم الان بخشی از گذشته شده بپردازم به برکه نیلوفر ...
ادامه مطلبما را در سایت برکه نیلوفر دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : baharsabzabi بازدید : 43 تاريخ : چهارشنبه 14 دی 1401 ساعت: 12:25